سلام
سه جلد کتاب کوه های سفید،شهر طلا و سرب، برکه آتش،اثر جان کریستوفر، داستانی است از مبارزه انسان های آزاد علیه موجودات بیگانه. این موجودات به نام "سه پایه"ها در ابتدا با گذاشتن کلاهک های فلزی بر سر انسان ها تفکر و آزادی آنها را تحت کنترل خود در می آورند و آنها را برده و گاها شکار خود میسازند . و حالا قصد دارند به دلیل تفاوت آب و هوای زندگی خود، جو زمین را کاملا مطلوب خود کنند که در این صورت تمام موجودات زمین از بین میروند. در این بین انسان های آزادی که به طریقی از کلاهک گذاری در امان مانده اندکم کم به گروه پناهندگان میپیوندند و سعی در نابودی دشمن میگیرند.
از کتاب برکه آتش نقل قولی رو میذارم که بی شباهت به رفتار اعضای لاگ نیست :
هنگامی که برای نخستین بار به کوه های سفید آمدیم پی یر عضو شورا بود. او مردی عبوس و سختگیر بود. کمتر کسی با یولیوس مخالفت میکرد، ولی او این کار را کرده بود. من اطلاع داشتم که او با لشکرکشی به شهر طلا و سرب (محل سکونت بیگانه ها) و نیز با کوچ کردن از کوه های سفید(اولین پناه گاه مردم آزاد) مخالف است. او سر انجام شورا را ترک کرد، شاید هم او را کنار گذاشته بودند، اطمینان یافتن از اینکه کدام یک از این دو حالت واقعیت داشت دشوار بود.
او گفت: <یولیوس، آنجه را باید بگویم بهتر است اول بگویم نه آخر.>
یولیوس(سرگروه پناهندگان) سرش را به نشانه تصدیق تکان داد و گفت: <پس بگو.>
پی یر گفت:< شما میگویید که شورا با نقشه هایی نزد ما آمده است. شما از نقشه هایی که باید بازی شود و اینکه هر کس چه کاری باید انجام دهد،میگویید. یولیوس، به شما یادآوری میکنم که کسانی که با آنها سخن میگویید کلاهک دار نیستند، بلکه مردمی آزادند. بهتر آن است به جای آنکه به ما دستور بدهید با ما مشورت کنید. این تنها شما و مشاورانتان نیستید که میتوانید نقشه شکست دادن سه پایه ها را بکشید، کسان دیگری نیز هستند که کم خرد نیستند. همه انسانهای آزاد با هم برابرند و باید این حق به ایشان داده شود.عقل سلیم و عدالت چنین حکم میکند.>
یولیوس لحظه ای ساکت ماند . سپس چنین گفت:< انسانهای آزاد ممکن است به شیوه های مختلفی برخود حکومت کنند.آنان به هنگام زیستن و کارکردن با یکدیگر، باید از بخشی از آزادی خود چشم بپوشند. تفاوت میان ما و کلاهک داران این است که ما داوطلبانه و با خوشحالی به خاطر داشتن هدف مشترک از بخشی از آزادی خود چشم میپوشیم، حال آنکه مغز های آنان ،برده موجوداتی بیگانه است که با آنان مانند گله گوسفندها رفتار میکنند. تفاوت دیگری نیز وجود دارد و آن این است که مردم آزاد، وقتی از چیزی چشم میپوشند تنها برای مدت محدودی این کار را میکنند و این کار با موافقت افراد صورت میگیرد نه با زور یا حیله. موافقت چیزی است که همیشه میتوان آن را پس گرفت.>
پی یر گفت: <یولیوس شما از موافقت سخن میگویید ، ولی قدرت شما در کجاست؟ در شورا؟ چه کسی شورا را منصوب کرده؟ شورا زیر نظر شماست، پس آزادی کجاست؟>
یولیوس گفت:< برای ما زمانی فراخواهد رسید که به گفتگو بنشینیم که چگونه باید بر خود حکومت کنیم. این زمان روزی خواهد آمد که ما سه پایه ها را که در سراسر جهان بر بشریت حکومت میکنند، نابود کنیم. تا آنروز فرصتی برای کشمکش و جر و بحث نداریم.>
پی یر میخواست چیزی بگوید ولی یولیوس دست خود را بلند کرد و اورا وادار به سکوت کرد: < همچنین جایی برای دودستگی و نفاق نداریم و تصور آن هم نباید پیش بیاید. شاید آنچه شما گفتید، گذشته از اینکه انگیزه گفتن آن چه بوده، ارزش گفتن را داشت. در میان انسانهای آزاد، موافقت چیزی است که ابراز می شود و میتوان آن را پس گرفت. هم چنین میتوان موافقت جمع را اثبات کرد.>
....
یک نفر که مارکو نام داشت گفت: <از آنجا که پی یر با اراده جامعه ما مخالفت کرده است، من به اخراج او رای میدهم.>
یولیوس سرش را به نشانه مخالفت تکان داد و گفت: < نه، اخراجی در کار نیست. ما به تمام افرادی که داریم و کسانی که میتوانیم به دست بیاوریم ،احتیاج داریم. پی یر وظیفه خود را با وفاداری انجام خواهد داد، از این موضوع مطمئن هستم.>